سورناسورنا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

سورنا

ازدواااااااااااااااااااااج

سورنا از 4 سالگی به فکر مستقل شدن به معنای واقعی افتادی به طوری که شروع کردی به خواستگاری کردن از هر خانمی که می دیدی بعد از مدتی اومدی گفتی مامان خانم ها همشون یا بچه دارن یا قدشون از من بلند تر اگر هم اندازم باشن کاری نمی تونن انجام بدن بعدش گفتی مامان تو کی ازدواجت با بابا تمام میشه که با تو ازدواج کنم ؟ مامان می ترسم آخرش مجبور شم با عسل ازدواج کنم ( دختر خالش که 2 سال ازش بزرگتر هستش که کمی سلطه طلبه)   ...
19 بهمن 1392

عشق در نگاه اول

سورنا از اول مهر 3 ماهی پیش دبستانی رفتی   و هر روزش رو با حرفای قشنگت واسمون شیرین کردی اسم مربیت لادن جونه و تو یه جورایی عاشقش شدی البته 3 سالت که بود کلاس زبان می رفتی و از مربی کلاس زبانت هم خوشت میومد اما تا این حد نبود پسرم کارت در این 3 ماه این شده بود که مدام از لادن جون صحبت کنی و جالب این که سر کلاس همش واسه ی مربیت بوس می فرستادی و چشمک می زدی اما به دلیل آلرژیت  پیش دبستانی  رو متاسفانه نتونستی ادامه بدی....  
19 بهمن 1392

مادرانه

عزیزم مامان تصمیم گرفته از این به بعد شروع به نوشتن خاطرات کودکیت بکنه تا  مباداخاطرات کودکیت رو گم کنی  بهترینم الان 5 سال و 7  ماه داری و از نظر شخصیتی کاملا مستقل هستی مامان ترم آخر دانشگاست و باباشرایط کارش طوریست که 14 روز در ماه پیش ما نیست   اما با این حال ما تمام سعی خودمون رو می کنیم که به تو خیلی فشار نیاد سورنای مامان تو شخصیت خیلی مهربون و دلسوزی داری عزیزم ،دختر دایی الناز زحمت ارسال چند مطلب رو کشیده اما از این به بعد رو می خوام خودم بنویسم    
19 بهمن 1392

مخزنی در قطار

زمانی که عمه با سورنا داشتن میومدن اهواز توقطار سورنا ٢تا دختر که تو کوپه بودن و به رستوران قطار دعوت کرد . دخترا براش اب میوه خریدن بعد  سورنا شروع به حرف زدن با یکیشون کرد گفت :چی بخرم برات؟   دختره گفت ماشین سبز بعد سورنا:نه گرون ماشین سبز برات صورتی میخرم دیگه چی؟ دختره هی گفت اینو بخر اونو بخر سورنا میگفت باشه. بعد دختره گفت خونه ام بخر . سورنا : نه دیگه گرونه برو خونه بابات دخترا (سورنا جان این چند مطلب. من جا مامانت می نویسم.الناز ) ...
12 بهمن 1391

دانشگاه

من دانشجو هستم . موقع ثبت نام دانشگاه عمه با سورنا اومدن با من .. اونجا یک نفر که الان فضول کلاس گفت ااااااااااااا رشته تو اینه ؟ مثل من ... سورنا یهو گفت هااااا (صدا شیر ) من شیرم  اونم گفت وای منم اهوم نخوری منو خلاصه کلی شیطونی کردی... بعد.. ایستاده بودیم یه پسر دست کشید رو سرت وایییییییییییییییییییییییییی مگه ول می کردی هییییییی داددو بیداد جیییییغ .همه نگامون کردن من روم م کردم اونور ترسیدم عمه اومد بردت . تو صف اخر بودم که هی میومدی میگفتی الناز پول بده 2-3 بار اومدی پول گرفتی بعد وسط سالن  گفتی الننننننننناااااااااااز دوست دارم واااااااااااااااااای همه نگام کردن. اینا هیچی تا یه مدت دختر که اهو بود جل...
12 بهمن 1391

کیوی یا گیلاس؟

وایییییییییییییییییی شنیدین سورنا چی کرده؟ نه نه نمیگم اصلا باشه میگم چون میخوامم بزرگ شدی این شی مامانو بابا دعوت بودن خونه دوست ....(راستش نمیدونم )خیلی رودربایستی داشتند با اونا تو هم رفتی (مگه میشه جایی برن تو نباشی؟ ) اول یه توضیح ......>اقا سورنا به کیوی حساسیت داره برا همین باباییی کیوی نمیگیره .   خوب داشتم می گفتم : رفتید خونشون اونا هم از شانس بد بابا  و مامان کیوی جز میوه هاشون گذاشته بودن تو هم که نمی دونستی چیه  گفتی مامان من از این گیلاس سبزا می خوام. مامان بابا دوستاشون سورنا ...
12 بهمن 1391

سورنا نمره 20 گرفت

نزدیک 2 ترم با مامانی میرفتی کلاسا دانشگاه یه بار سر کلاس زبان که رفته بودی  هر چی استاد میگفت تکرار میکردی استاد حرف میزد تو باز میگفتی تا بچه ها بنویسن   اخرکلاس استاد بخاطر اینکه دید از کلاسش خوشت اومده بخاطر تو گفت کی کارتون شرک و دیده ؟ هرکی دیده 20 بهش میدم تو گفتی من اونم گفت افرین بهت 20 میدم تو هم هرجا میری میگی 20 گرفتم ...
12 بهمن 1391

ایول

وقتی رفته بودید کیش بابایی گفت اگه میخوای نقاشی که دلفینا می کشنو بخرم برات باید سوار دلفین شی بعد عقاب هم روی دستت بزاری تو هم که یه رابطه ای با پسر شجاع داری این کارا رو انجام دادی بابات هم 170 هزار تومان پول نقاشیو داد بعد  هم زدیش به دیوار اتاقت ایول بابا ایول پسر بابا ...
11 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سورنا می باشد